خود کوزه و خود کوزه گر و خود گل کوزه

ساخت وبلاگ

هر لحظه به شکل بت عيار بر آمد، دل برد و نهان شد

هر دم به لباسی دگر آن يار برآمد، گه پير و جوان شد

خود کوزه و خود کوزه گر و خود گل کوزه، خود رند سبوکش

خود بر سر آن کوزه خريدار برآمد، بشکست و روان شد

خود گشت صراحی و می و ساغر و ساقی، خود بزم نی اش شد

خورد آن می و سر مست به بازار بر آمد، شور دل و جان شد

رومی سخنی گفت و نگفتست و نگويد، کس در همه عالم

مردود شد آنکه به انکار برآمد، مردود جهان شد

مولانا

نمی دانم...
ما را در سایت نمی دانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : heidari-m بازدید : 548 تاريخ : چهارشنبه 23 بهمن 1398 ساعت: 10:46