داستان کبوتر و مورچه با ترجمه فارسی

ساخت وبلاگ

کبوتر و مورچه

One day some ants were busy gathering food 

  .روزی چند مورچه سخت مشغول جمع آوری دانه بودند

A dove was watching the ants. It spoke to an ant.

کبوتری در حال تماشای آنها بود و با مورچه ای مشغول صحبت شد.

Dove: What are you doing?کبوتر گفت: مورچه! داری چکار میکنی؟  

Ant : We are gathering food.مورچه جواب داد: داریم دانه جمع میکنیم.

Dove: You are always working. کبوتر دوباره گفت: هر روز همین کار را میکنید؟

Don't you ever play?   شما اصلا تفریح هم میکنید؟

Ant : Work while you work, مورچه پاسخ داد: وقت کار کار کن و وقت بازی بازی کن         

play while you play.

Don't you know this? این را نمیدانی؟                 

A few weeks passed. It started raining. The dove had no food.

.چند هفته ای گذشت. باران شروع به باریدن کرد. کبوتر غذایی برای خوردن نداشت

Dove: I am very hungry. Have you got some food?

کبوتر به طوطی گفت: خیلی گرسنه هستم. چیزی برای خوردن داری؟

Parrot : I am sorry. I have no food. The crow has lot of food. You can ask him.

طوطی پاسخ داد: نه متاسفم. هیچ غذایی ندارم. کلاغ غذای زیادی دارد. از او بپرس.

Dove: Have you got anything to eat? کبوتر به کلاغ گفت: چیزی برای خوردن داری، کلاغ؟   

Crow : I have no food. My friends have eaten all the food.

کلاغ گفت: غذایم تمام شده. دوستانم همه ی غذایم را خوردند.

The dove came back to the ant - hill. کبوتر به لانه ی مورچه ها آمد

Dove : Can you give me some food? کبوتر گفت: مورچه، می توانی کمی از غذایت به من بدهی؟

Ant : Sure, I have enough food. I can give you.

. مورچه جواب داد: البته. من به اندازه ی کافی غذا دارم. میتوانم به تو هم بدهم

 Dove: Thank you. How wise you are! I'll also store food.

 کبوتر گفت: ممنونم. تو چقدر عاقلی! من هم از این ببعد غذا ذخیره خواهم کرد.

نکته ی مهم

نمی دانم...
ما را در سایت نمی دانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : heidari-m بازدید : 153 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 15:22