نمی دانم

متن مرتبط با «داستان» در سایت نمی دانم نوشته شده است

داستان هدیه پدربزرگ

  • *برخی والدین امروزی، خود نیاز به تربیت دارند !!!*در منزل دوستی که پسرش دانش‌آموز ابتدایی بود و داشت تکالیف درسی‌اش را انجام میداد بودمزنگ منزل را زدند و پدر بزرگ خانواده از راه رسید. پدربزرگ با لبخند،, ...ادامه مطلب

  • داستان عزراییل و مرد تهرانی

  • مردی با یکی از دوستانش در ساحل بندرعباس قدم می زدند، ناگهان دوستِ مرد فریاد برآورد که عزرائیل را دیده که بسیار عصبانی بوده و به او گفته امشب جانت را می گیرم. سپس دوستِ مرد از او می خواهد هر چه سریعتر , ...ادامه مطلب

  • سی داستان یک پاراگرافی

  • این ۳۰ داستان کوتاه زیبا می‌تواند احساسات شما را متحول کند و شما را به فکر بیاندازد. ۱- امروز صبح، مثل تمام صبح های دیگر ده سال اخیر، پدر بزرگ ۸۶ ساله‌ام بعد از برگشتن از پیاده روی صبحگاهی، گلی را که برای مادر بزرگم چیده بود به او داد. امروز صبح من با پدربزرگ به دیدن مادر بزرگ رفتم و وقتی او گل را روی سنگ قبر مادربزرگ گذاشت با حسرت گفت:” کاش وقتی زنده بود هر روز صبح برایش گل می‌چیدم”. ۲- امروز درست در تولد ۴۷ سالگی‌ام نامه خودکشی را که ۲۷ سالگی نوشته بودم مرور کردم. اگر آن روز همسرم دو دقیقه دیرتر خبر پدر شدنم را به من می‌داد اکنون من وجود نداشتم. ۱۹ سال از آن روز می‌گذرد و دخترم، دلیل زندگیم ۲۱ ساله است و دو برادر کوچک‌تر نیز دارد. هر سال در روز تولدم این نامه را مرور می‌کنم تا شاید بیشتر بابت داشته‌هایم شکر گزار باشم. ۳- بعد از آسیب دیدن کمرم، اخراج از کار و از دست دادن خانه‌ای که در آن زندگی می‌کردیم مجبور شدیم برای ادامه زندگی به منزل پدر همسرم نقل مکان کنیم و درست همین دوران دخترم دچار بیماری کشنده‌ای شده بود و ما در دوره بدی قرار داشتیم. با خودم فکر می‌کردم من چقدر بدشانس و بد بختم که صدای همکارم توی گوشم پیچید. گریه می‌کرد و فریاد می‌زد “ملیسای زیبایم در تصادف مرد” آن لحظه بود که حس کردم خیلی خوش شانس هستم. ۴- پنج سال بعد از مرگ همسرم یک روز صبح زوج جوانی به همراه ۳ فرزند کو, ...ادامه مطلب

  • داستان کبوتر و مورچه با ترجمه فارسی

  • کبوتر و مورچه One day some ants were busy gathering food    .روزی چند مورچه سخت مشغول جمع آوری دانه بودند A dove was watching the ants. It spoke to an ant. کبوتری در حال تماشای آنها بود و با مورچه ای مشغول صحبت شد. Dove: What are you doing?کبوتر گفت: مورچه! داری چکار میکنی؟   Ant : We are gath, ...ادامه مطلب

  • داستان و معنا

  •   خطای داستان سازی : انسانها قبل از تفکر علمی و اندیشه منطقی ، از داستان ها برای توضیح دنیا استفاده میکردند. حتی قبل از پیدایش فلسفه و این شروع خطای داستان سازی در دنیای امروز انسانها است. داستان ها معمولا جذابند و جزئیات زیاد و غیر مرتبط در آن نیست. امروز برای مدیریت افکار پس از یک حادثه مهم، سریع, ...ادامه مطلب

  • داستان بازرس

  •   ًبازرس آموزش وپروش وسط سال میره سر کلاس. بعد از معرفی خودش میخواد ببینه شاگردا چقدر اطلاعات دارن. ازیکیشون میپرسه:  میدونی درب خیبر رو چه کسی کنده؟ بچه میزنه زیرگریه و میگه: آقا بخدا ما نکندیم. به معلمش میگه: این محصلت داره چی میگه؟؟؟ معلم میگه: راست میگه، من میشناسمش، بچه خوبیه، از این کارها نمی, ...ادامه مطلب

  • داستان کاغذ

  • J Darvishi: با خوندن این لال شدم...❗️❗️ A little girl came home happily "mom, I want to have a bicycle, would you mind buying me one?" asked her mother. دختر کوچولو خوشحال اومد خونه و به مامانش گفت:"مامان من دوچرخه میخوام، میشه یکی برام بخری؟" Mother broke deep inside, got sad but "sure dear;" said , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها